جدول جو
جدول جو

معنی خوش قشلاق - جستجوی لغت در جدول جو

خوش قشلاق(خوَشْ / خُشْ قِ)
دهی است از دهستان گل تپۀ فیض الله بیکی شهرستان سقز. واقع در 63 هزارگزی شمال خاوری سقز و 3هزارگزی جنوب رود خانه ساروق. کوهستانی و سردسیر با360 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش اخلاق
تصویر خوش اخلاق
دارای اخلاق نیک
فرهنگ فارسی عمید
(قِ)
دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان که در 51 هزارگزی باختر قیدار و 39 هزارگزی راه کاروان رو عمومی واقع شده است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 241 تن سکنه که آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. سکنۀ آن از ایلات شاهسون افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ اَ)
خوش خو. خوش خلق، مهذب. پاکیزه خو. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ یَیْ)
نام محلی است در 68 هزارگزی شاهرود. (یادداشت مؤلف). دهی است از دهستان کوهسارات از بخش رامیان شهرستان گرگان. واقع در 68 هزارگزی جنوب خاوری رامیان، کنار شوسۀ گرگان -شاهرود. کوهستانی و سردسیر با 255 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان شهریار شهرستان تهران، سکنۀ آن 87 تن. آب آن از چشمه و رود خانه فلارد. محصول آن غلات، بنشن، صیفی و چغندر قند و شغل اهالی آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ قِ لِ)
خوش خوی. مقابل بدخلق و بدخوی. (یادداشت مؤلف). خوشرفتار. با رفتاری غیرسرکش
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش اخلاق
تصویر خوش اخلاق
نیکخوی هوخیم نیکخوی خوشخوی
فرهنگ لغت هوشیار
خلیق، خوش خلق، خوش داب، نرم خو، نیک خلق، نیکخو
متضاد: بداخلاق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش دست، سازگار، مانوس
متضاد: نامانوس، خوش خلق وخو
متضاد: بدقلق، بدخو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش برخورد، اخلاق خوب
دیکشنری اردو به فارسی